غزل شماره ۳۰۹عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
غزل شماره ۳۱۰مرحبا طایر فرّخ پی فرخنده پیام
غزل شماره ۳۱۱عاشق روی جوانی خوش نوخاسته ام
غزل شماره ۳۱۲بُشری اِذَ السَّلامَهُ حَلَّت بذی سَلَم
غزل شماره ۳۱۳باز آی ساقیا که هواخواه خدمتم
غزل شماره ۳۱۴دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
غزل شماره ۳۱۵به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
غزل شماره ۳۱۶زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
غزل شماره ۳۱۷فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
غزل شماره ۳۱۸مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
غزل شماره ۳۱۹سالها پیروی مذهب رندان کردم
غزل شماره ۳۲۰دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
غزل شماره ۳۲۱هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدُم
غزل شماره ۳۲۲خیال روی تو در کارگاه دیده کشیدم
غزل شماره ۳۲۳ز دست کوته خود زیر بارم
غزل شماره ۳۲۴گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
غزل شماره ۳۲۵گر دست دهد خاک کف پای نگارم
غزل شماره ۳۲۶در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
غزل شماره ۳۲۷مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
غزل شماره ۳۲۸من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
غزل شماره ۳۲۹جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
غزل شماره ۳۳۰تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
غزل شماره ۳۳۱به تیغم گر کشد دستش نگیرم
غزل شماره ۳۳۲مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
غزل شماره ۳۳۳نماز شام غریبان چو گریه آغازم
غزل شماره ۳۳۴گر دست رسد در خم گیسوی تو بازم
غزل شماره ۳۳۵در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
غزل شماره ۳۳۶مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
غزل شماره ۳۳۷چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
غزل شماره ۳۳۸من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
غزل شماره ۳۳۹خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
غزل شماره ۳۴۰گرچه از آتش دل چون خُم می در جوشم
غزل شماره ۳۴۱گر من از سرزنش مدّعیان اندیشم
غزل شماره ۳۴۲حجاب چهره جان میشود غبار تنم
غزل شماره ۳۴۳چل سال رفت و بیش که من لاف میزنم
غزل شماره ۳۴۴عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم
غزل شماره ۳۴۵بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
غزل شماره ۳۴۶من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
غزل شماره ۳۴۷صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
غزل شماره ۳۴۸دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
غزل شماره ۳۴۹دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
غزل شماره ۳۵۰به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
غزل شماره ۳۵۱حاشا که من به موسم گل ترکِ می کنم
غزل شماره ۳۵۲روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
غزل شماره ۳۵۳من ترک عشق و شاهد و ساغر نمیکنم
غزل شماره ۳۵۴به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
غزل شماره ۳۵۵حالیا مصلحت وقت در آن می بینم
غزل شماره ۳۵۶اگر برخیزد از دستم که با دلدار بنشینم
غزل شماره ۳۵۷در خرابات مغان نور خدا میبینم
غزل شماره ۳۵۸غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
غزل شماره ۳۵۹خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم
غزل شماره ۳۶۰گر ازین منزل ویران به سوی خانه روم
غزل شماره ۳۶۱آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
غزل شماره ۳۶۲دیدار شد میّسر و بوس و کنار هم
غزل شماره ۳۶۳دردم از یارست و درمان نیز هم
غزل شماره ۳۶۴ما بی غمان مست دل از دست داده ایم
غزل شماره ۳۶۵عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم
غزل شماره ۳۶۶ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
غزل شماره ۳۶۷فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
غزل شماره ۳۶۸خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
غزل شماره ۳۶۹ما ز یاران چشم یاری داشتیم
غزل شماره ۳۷۰صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم
غزل شماره ۳۷۱ما درس سحر در سر میخانه نهادیم
غزل شماره ۳۷۲بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
غزل شماره ۳۷۳خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
غزل شماره ۳۷۴بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
غزل شماره ۳۷۵صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
غزل شماره ۳۷۶دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
غزل شماره ۳۷۷ما برآریم شبی دست و دعایی بکنیم
غزل شماره ۳۷۸ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
غزل شماره ۳۷۹سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم
غزل شماره ۳۸۰بارها گفته ام و بار دگر میگویم
غزل شماره ۳۸۱گر چه ما بندگان پادشهیم