بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش

به دور لاله قدح گیر و بی ریا میباش

صوفی گلی بچین و مُرقّع به خار بخش

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش

شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش

خوشا شیراز و وضع بی مثالش

چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش

یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش

ببرد از من قرار و طاقت و هوش

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش

هاتفی از گوشه میخانه دوش

در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

‌ ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش

کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش

مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش

دلم رمیده شد و غافلم من درویش

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش