غزل شماره ۹۰

‌ ای هُدهُد صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت
در راهِ عشق مرحله قُرب و بُعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت
هر صبح و شام قافله‌‌ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت
تا لشکر غمت نکند مُلک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت
‌ ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت
در روی خود تفرُّج صنع خدای کن
کایینه خدای نما می‌فرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت
حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر تُست
بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت

در انجام کار تاخیر جایز نیست. لطف همگان شامل حال توست. به تعهداتی که داده ای حتما عمل کن که این خود فرجی برای رسیدن به حاجاتت می باشد. رنج هایی که متحمل می شوی بی جواب نمی ماند. در وفای به عهد نیز سرآمد خاص و عام هستی. حیف نیست که به خاطر مسائل کوچک غم به دلت راه دهی.