غزل شماره ۲۵۹

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی
که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز
به یک دو قطره که ایثار کردی ای دیده
بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز
طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
غرض کرشمه حسن است ورنه حاجت نیست
جمال دولت محمود به ز زلف ایاز
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
درین سراچه بازیچه غیر عشق مباز
من از نسیم سخن چین چه طرف بر بندم
چو سرو راست درین باغ نیست محرم راز
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنی ست
من آن نیم که ازین عشقبازی آیم باز
چه گویمت که ز سوز درون چه می بینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غمّاز
غزل سرایی ناهید صرفه‌ای نبرد
در آن مقام که حافظ بر آورد آواز

از مشکلات فرار نکنید، مرد کار و عمل باشید. دلتان را با خون دل خوردن التیام ندهید بلکه با خواند نماز دلتان را آرام کنید. از نظر ایمان در مقام بالایی هستید به زیارت عتبات عالیات مشرف می شوید. به دوستان خودتان اطمینان کنید.