غزل شماره ۲۰۵

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سرِ ما خاکِ ره پیر مُغان خواهد بود
حلقه پیر مُغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تُربت ما چون گذری همّت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
تُرک عاشق کُش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
چشمم آن شب که ز شوق تو نهم سر به لحد
تا دمِ صبح قیامت نگران خواهد بود
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد داد!
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود

فکر می کنید وضعیت شما تغییر ناپذیر است و این مسئله باعث دل سردیتان شده است. از یکنواختی خسته شده اید . می ترسید که آینده را نتوانید بسازید. ناامید نباشید این کار به دست خودتان حل می شود. همت کنید و زندگیتان را بسازید.