غزل شماره ۱۶۱

کی شعر ِتر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو درین باشد
هر کو نکند فهمی زین کِلکِ خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورت گر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حُکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشُد از خاطر
کان سابقه پیشین تا روز پسین باشد

تا زمانی که غمگین و ناراحت باشی، نی توانی تصمیم درست بگیری. با طعنه ی حسودان میدان را خالی نکن به روی خودت نیاور و خودت را مترل کن. از خداوند کمک بخواه. فعلا