غزل شماره ۳۶

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصّه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه‌ی جیم افتادست
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست؟ طاووس که در باغ نعیم افتادست
دل من در هوس بوی تو ای مونس جان
خاک راهی است که در دست نسیم افتادست
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو ز آنرو که عظیم افتادست
سایه‌ی قدّ تو بر قالبم ای عیسی دم
عکس روحی است که بر عظم رمیم افتادست
آن که جز کعبه‌ی مقامش نبد از یاد لبت
بر در میکده دیدم که مقیم افتادست
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحّادی است که در عهد قدیم افتادست

اجر ثوابی را که کرده اید زود خواهید دید. نشانه هایی از یار هویدا شده برای رسیدن به او جور خواهید کشید. بیماریتان خیلی زود درمان می شود نگران نباشید. به سفر زیارتی می روید و در آنجا گمشده ی دل خودتان را می یابید و با خدای خودتان پیمان می بندید.