غزل شماره ۱۳

می دمد صبح و کِلَّه بست سحاب
الصَّبوح الصَّبوح یا اصحاب
می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المُدام المُدام یا اَحباب
می‌وزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
تخت زمرّد زده ست گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بسته‌اند دگر
اَفتَتَح یا مُفَتِّح الاَبواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه‌های کباب
در چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب

در کارت عجله نداشته باش و اصرار نکن. اگر می خواهی به مقصود برسی باید مشکلات زیادی را پشت سر بگذاری. این در بسته وقتی باز می شود که حقوق دیگران را رعایت کنی. غم خوردن سودی ندارد. با گذشت زمان به مراد خود خواهی رسید.