غزل شماره ۳۹۶

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زآن پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش می طلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کند
زنهار کاسه سر ما پر شراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستی ست حافظا
برخیز و روی عزم به کار صواب کن

بیشتر از این به مال و ثروتی که داری تکیه نکن و به آن مغرور نشو چون مال مثل خورشید از شرق طلوع می کند و از غرب افول می مناید یاد روزی باش که قرار است کوله باری از رفتارهایت را به آخرت ببری پس کارهای شایسته انجام بده به نیایش خدا بپرداز دلت را هم صاف کن که خدا با توست.