غزل شماره ۳۱۹

سالها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج مراد
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم
این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجر صبریست که در کلبه احزان کردم
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب
سالها بندگی صاحب دیوان کردم

به هر کسی زود اطمینان می کنید. قسم خورده بودید دیگر کارهای ناشایست انجام ندهید ولی عهد خود را شکسته و بسیار پشیمانید. رو به خدا آورید که شما را هدایت می کند و در زیر سایه ی اوست که به نیت و مقصود خودتان می رسید. صبر داشته باشید، نمازهایتان را به موقع بجا آورید و قرآن بخوانید که هر چه به دست می آورید از دولت قرآن می باشد.