غزل شماره ۳۰۸

‌ ای رُخت چون خُلد و لَعلَت سَلسَبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
سبزپوشان خَطَت بر گرد لب
همچو حورانند گِرِد سلسبیل
ناوک چشم تو در هر گوشه‌ای
همچو من افتاده دارد صد قتیل
یا رب این آتش که بر جان منست
سرد کن آن سان که کردی بر خلیل
من نمی یابم مجال ای دوستان
گر چه دارد او جمالی بس جمیل
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
حافظ از سرپنجه عشق نگار
همچو مور افتاده زیر پای پیل
شاه عالم را بقا و عزّ و ناز
باد و هر چیزی که باشد زین قبیل

انتظار معجزه دارید و ان معجزه وقتی محقق می شود که تمام هم و غم خود را ه کار ببندید. وقت تنگ است. کمی عجله کنید. فعل دستتان کوتاه است اما انشاالله به مقصوددست پیدا خواهید کرد. گاهی دست سرنوشت طوری رقم م خورد ک بدون هیچگونه تلاشی مقصود و نظر خود به دنبالتان می آید.