غزل شماره ۳۸۵

یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو روان را به چمن بازرسان
بخت پژمرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
دیده‌ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان
برو ای طایر میمون همایون آثار
پیش عنقا سخن زاغ و زَغن بازرسان
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان
آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب
به مرادش، ز غریبی به وطن بازرسان

چشم به راه کسی هستید که برایتان بسیار مهم است. مدت هاست از او خبری ندارید. و برای پیدا کردنش بسیار جستجو کرده اید اما هنوز نتیجه ای نگرفته اید ولی همیشه به خدا توکل کرده و یادتان را از خدا طلب نموده اید. آسوده خاطر باشید دیدار یار حتمی است.