غزل شماره ۱۰۱

شراب و عیش نهان چیست؟ کار بی‌بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد
گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن
که فکر، هیچ مهندس چنین گره نگشاد
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
ازین فسانه هزاران هزار دارد یاد
قدح به شرطِ ادب گیر زآنکه ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قُباد
که آگه است که کاووس و کِی کجا رفتند؟
که واقف است که چون رفت تخت جَم بر باد؟
ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم
که لاله می‌دمد از خون دیدهِ فرهاد
مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
که تا بزاد و بشد، جام می ز کف ننهاد
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی درین خراب آباد
نمی‌دهند اجازت مرا به سیر و سفر
نسیم باد مصلّا و آب رکن آباد
قدح مگیر چو حافظ مگر به ناله چنگ
که بسته‌اند بر ابریشم طرب دلِ شاد

در رویا و خیال پردازی ها غرق شده ای. آرزوهایت تمامی ندارد و دور و دراز است. وقت گران مایه ی خود را تلف می کنی. هیچکس آنقدر عمر نمی کند که به تمام آرزوهایش برسد. پس همین چند صباحی را که زنده هستی از زندگیت لذت ببر. آنچه از زندگی که باید قسمتت باشد حما