غزل شماره ۶۷
یارب این شمع دل افروز زکاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه بر اندازِ دل و دین من است
تا در آغوش که می خسبد و همخانه کیست
باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راحِ روحِ که و پیمان دِهِ پیمانه کیست
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
باز پرسید خدا را که به پروانه کیست
می دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست
یارب آن شاه وشِ ماهرخِ زهره جبین
دُرّ یکتای که و گوهر یکدانه کیست
گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست