خنک نسیم معنبر شمامه دل خواه

عیشم مدام است، از لعل دلخواه

گر تیغ بارد، در کوی آن ماه

وصال او ز عمر جاودان به

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه؟

در سرای مغان رفته بود و آب زده

دوش رفتم به در میکده خواب آلوده

دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

سحرگاهان که مخمور شبانه