غزل شماره ۴۱۷
عیشم مدام است، از لعل دلخواه
کارم به کام است، الحمدلله
ای بخت سرکش، تنگش به بر کش
گه جام زر کش، گه کام دل خواه
ما را به رندی، افسانه کردند
پیران جاهل، شیخان گمراه
از دست زاهد، کردیم توبه
وز فعل عابد ! استغفرالله
جانا چه گویم، شرح فراقت
چشمی و صد نم، جانی و صد آه
کافر مبیناد، این غم که دیدست
از قامتت سرو، از عارضت ماه
شوق لبت برد، از یاد حافظ
درس شبانه وردِ سحرگاه